پوستر نمایشگاه شهدا به همراه متن روایتگری
پوستر نمایشگاه شهدا
برای دریافت فایل باکیفیت روی تصویر کلیک کنید.
متن پی دی اف روایتگری شهدا را از اینجا دانلود کنید.
بسم رب الشهدا والصدیقین.
وقتی بحث از شهادت میشه، اکثر ما اون و یک چیز جدا از زندگی میدونیم.
در این نمایشگاه (در این لحظه) ما میخوایم یک مقدار از مفاهیم و معانی و عمق مسئله شهادت بگیم، که اصلاً چرا باید به شهید و شهادت فکر کنیم وخودمون و با اون مأنوس کنیم!
شهادت به مهنی مجاهدت تمام عیار در راه خداست، یعنی همون تلاش و جهاد و مبارزه، با کی؟
با هر دشمنی.
چه نفسمون چه دشمن اسلام.
و شهید مومنی ست که برایش اصل این است که کار را برای خدا انجام دهد.
همان طور که شهید حسن باقری میگوید: اگر خسته شدیم باید بدانیم کجای کار اشکال دارد وگرنه کار برای خدا خستگی ندارد، لذت بخش است.
و یا شهید ابراهیم هادی که میگوید: مشکل ما این است که برای رضای همه کار میکنیم جز خدا!
مثل الآن که ما درس میخونیم تا دکتر بشیم پول دربیاریم.
یا لباس میخریم با مارک خارجی تا دیگران بگن چه شخص باکلاسیه!
یا لوازم خونه میخریم مارک خارجی چون مارک ایرانی زود خراب میشه!
و مثالهای بسیار دیگه که خودتون بهتر میدونید.
پس میبینید که ما چقدر دوریم از شهدا و سبک زندگیشون.
نکتهی دیگه اینکه جامعهای که افرادش روحیهی شهادت طلبی دارن هیچ گاه شکست نمیخورد
خدا نصرتش را به آدمهای تنبل و بیمجاهدت نمیدهد. خدا از انسانهای بیکاره و تنبل و بیخیال و لاابالی حمایت نمیکند؛ ولو مؤمن باشند.
خیلی از افرادی که راه شهادت پیش گرفتن از بسیاری از لذتهاشون گذشتن، از خونه و زندگیشون گذشتن، از خواب و خوراکشون گذشتن، شهید زینالدین کیلومتری میخوابید، سوار ماشین میشد میگفت چند کیلومتر مونده میگفتن ۲۰ تا همین قدر میخوابید!
شهید چمران به جایی میرسه که همرزماش میگن با چشم باز میخوابیده، شهید همت میگفتن وقتی کارهاش زیاد میشد انقدر نمیخوابید که موقع جلساتشون باید میگرفتنش تا نیفته.
... از راحتی زیر کولر و گرمای پای بخاری گذشتن، توی برف با ارتفاع ۱ متر جنگیدن. اسیر شدن دست و پاشون رو قطع کردن ولی دست از مجاهدتشون نکشیدن.
ما کجا از لذتهامون گذشتیم؟
همه وسایل توی خونمون جلو دستمونه توی رفاه و آسایش دست و پا میزنم و به همراهش، غر زدنهای مکرر.
کجا سپر بلای کسی شدیم؟
کجا برای کسی آبرو گذاشتیم؟
کجا از بهترین و شیرینترین خواسته هامون گذشتیم؟
لباسمون به جا خوراکمون به جا!
یکم خودمون با اونها مقایسه کنیم!
پرده اول:
به این خاطره از شهید همت توجه کنید، حتی روی استفاده از قابلمه تفلن خونش هم حساس بوده که زود خراب نشه و بخواد مرتب قابلمه بخره، این یعنی دوری از مصرف گرایی...
یا شهید چمرانی که از یک شب لذت بردن در رختواب گرم و نرمش میگذره که فقط با احساسش با پیرمرد فقیر که در سرمای خیابان خوابیده همراهی کنه و بعدم به شدت مریض میشه.
گاهی قرار نیست ما برای گذشتن از لذتهامون حتماً یک کار عملیاتی انجام بدیم با یک کار کوچیک حتی احساسی هم میشه از لذتهامون دل بکنیم.
گاهی کمی تفکر کنیم ببینیم کدوم لذت پای پروازمون رو بسته از همون شروع کنیم
پردهی دوم:
یکی از کارهایی که باعث میشه ما راحت تر از لذتهامون دست بکشیم، تهذیب نفسه!
که یکی از شاکلههای شخصیتی شهدا همین بوده.
و اکثرشون سفارش و تاکید داشتن بر این امر، چون سریعترین راهیِ که باعث شد شهدا یک شبه ره صد ساله را طی کنن همین بود.
این جهاد بزرگتر از هر جهادی در برابر دشمن ظاهری ایست.
هرکسی در برابر خواستههای درونی خودش بیشتر مقاومت کنه شجاعت بیشتری داره؛ و این شجاعت به دست نمیاد مگر با ارادهی دینی و ایمان قوی و دلی که با اخلاق الهی آشنا شده باشه.
چرا بعضیها از جنگ با کفر فرار میکنن؟
چرا بعضیها میترسن با آمریکا بجنگن؟ چی مانعشونه؟
همین شیطان درونی، همین که میخواهد دو روز بیشتر زنده بماند، راحتتر زندگی کند و راحت تر بخورد و بپوشد!
حتی دولتهایی که حرفشون و جلوی قدرتهای استکباری نمیزنن و از مردم خودشون دفاع نمیکنن و مردمی که برعلیه قدرتهای استکباری قیام نمیکنن، همه درگیر نفس خودشون و همین دو روز راحت تر زندگی کردن.
تو پردهی دوم شهید ابراهیم هادی به دوستانش سفارش میکنه که روحیهی تقوا را تو خودشون تقویت کنن دچار انحرافات نشن.
پرده سوم:
ولی با این حال باز هم عدهای از این جوانها هستن که دچار انحراف میشن، اینها نه اینکه افراد بدی باشن، نه!
اصلاً همهی انسانها فطرتشون خداجو هست؛ و اگر بر اساس فطرتشون باهاشون هم صحبت بشی و حرف حق بزنی اونها هم به راه درستی که یا با عدم آگاهی یا غفلت از اون دور شدن برمیگردن.
سعادتی که حق هر انسانی است.
ویکی از خصوصیات شهدا اینه که دلسوزانه به کمک این افراد میرفتن.
مثل شهید ابراهیم هادی که میگه ما وظیفه داریم دست این را بگیریم و به دامن اباعبدالله بیندازیم، بقیهاش با خود آقاست.
پس ایمان داشتن و نشستن و نگاه کردن کاری و از پیش نمیبره، باید پشت این ایمان عمل باشه و در این زمانه که خدا نصرت قطعی میده. البته این و اضافه کنیم که همین ایمان باید درست باشه و همراه با بصیرت باشه، که ما را به بیراهه نکشاند.
پرده چهارم
حالا لازمهی این ایمان و عمل، آگاهیه.
گفتیم که ایمان هم اگر بدون آگاهی یعنی همون بصیرت و نگاه از بالا به مسائل باشه، ما را دچار کجروی میکنه.
این آگاهی نه تنها در مسائل دینی هست، باید در ابعاد دیگه هم اتفاق بیفته.
به گفته حضرت آقا که از جوانها میخوان تا آگاهیهاشون رو بالا ببرن و تاکید میکنن که تاریخ گذشته کشور و مطالعه کنید به خصوص دوره بعد از مشروطیت و زمان حکومت پهلوی رو.
دانستن همان اتفاقا که در گذشته افتاده و طبق کلام حضرت امیر که میفرمایند میوه عبرت آموزی از حوادث، پند گرفتن و مصونیت از خطاها و لغزشهاست.
و حضرت آقا که درجای دیگه گفتن مردمی که کتاب نخوانند ناگزیر از تکرار تاریخند.
پس اگر میخوایم اتفاقاتی که در گذشته به سرمون آمده را دوباره تجربه نکنیم، تلاش کنیم سطح آگاهیمون و بالا ببریم.
پرده پنجم:
انقلاب ما خیلی شبیه کربلا بود. یکی از اشباهتاش این بود خیلیها که فکر شو نمیکردیم اومدن توی کربلا خیلیها هم که فکرش رو نمیکردیم جا زدن.
توی انقلاب ماهم یه کسایی مرجع تقلید بودن مثل منتظری پشت امام رو خالی کردن، یه عده هم مثل طیب که گنده لات تهرانه و چاقو کش و شراب خور، با همین حالش فقط به خاطر ادبی که میکنه، نسبت به انقلاب و امام، عاقبت به خیر میشه و میره جزو شهدا.
پرده ششم:
گذشتهی تو خیلی ملاک نیست که کنار امام بودی یا نه، موقعیت الانت مهمه که با امام میآیی یا بدون امام میمانی!
سربازهای امام از کسایی در نمیان که نمیتونن از لذت هاشون بگذرن.
اونهایی انتخاب میشن که هشیارانه وبا تدبیر عمل میکنند.
اینا هستن که پای کار انقلاب میشوند.
هرکسی باید موقعیت خودش و بسنجه.
آقا میگن با توجه به موقعیت تصمیم بگیرید.
هرکسی نسبت به موقعیتی که داره رفتارش و بسنجه.
خیلی از ما هیجانات زندگیمون نمیذاره به جایگاهمون برسیم، به آینده اسلام فکر کنیم.
پرده هفتم:
ما زندگی خیلی از شهدا را خوندیم. که اگر به اونجا برسیم میتونیم به امام برسیم.
اونم این که شهدا خیلی آرمانگرا بودند.
آرمانگرا یعنی چی؟
یعنی اینکه آدم جایگاه خودش و بشناسه. وقتی تو این جایگاه و بشناسی وقتی تو میتونی بینهایت به رشد وکمال برسی.
اون وقت به چیزای کوچیک خودت و سرگرم نمیکنی.
خیلی قشنگ آقا گفته کسایی که خیلی راحت خودشون و قانع می کنن به لذتهای دم دستی، هیچ قلهای برای بینهایتشون ندارن.
کسی که میخواد سرباز اسلام بشه، کسیه که دنبال هدفهای بزرگ میره.
پردهی هشتم:
آقا توی گام قبل میگن اگر معرفتت رو عمیق کنی به قلههای بزرگ میرسی و به درد امت و انقلاب میخوری.
چی میشه که ما این و فراموش میکنیم؟
دلیلش اینه دو تا چیز روی ذهن ما تأثیر میذاره، و این باعث میشه که اصلاً اون قله رو نبینیم که بخوایم به سمتش حرکت کنیم.
دو تا دلیل داره. اول اینکه حقیقت به درستی تو جامعه بیان همیشه، که یه چیز طبیعیه. همیشه در برابر حرکت حق یه سری جریانهایی میاد که نمیذاره صدای حق به گوش همه برسه. از این طرف مسائل اسلام با زبان شیرین و جذاب درست بیان همیشه برای جوونها که اونها هم جذبش بشن.
و دشمن هم داره کار میکنه، تا این مسائل و در نگاه جوان کم رنگ کنه و جوانها هم در ارادهی رسیدن به اونها سست بشن.
پرده نهم:
برای اینکه بدونیم چه تکلیفی داریم باید بدونیم انقلاب امروز به چی نیاز داره.
اینکه هر کدوممون، دانشجویی، دانش آموزی، طلبهای، معلمی، ببینیم چه تکلیفی داریم؟ میگی خوب الآن چیکار کنم؟ برو بگرد تو زندگی شهدا ببین اونا چیکار کردن، ردانی پور طلبه بود، ابراهیم معلم بود.
ببینید شهدا یاران استاندارد امام زمانن.
مثل مقیاسن، میزانن، تو خودتو میتونی با اونها بسنجی. اگر خودت و مثل اونها کردی میتونی بفهمی تکلیفت چیه؟
شهدا از درس خوندشون از دکترش، کارگرش، معلمش، همهشون یه ویژگی داشتن، اونم بصیرت بود.
بصیرت یعنی در لحظه بتونی بهترین تصمیم وبر اساس موقعیتت بگیری.
پرده دهم:
حالا بصیرت پیدا کردیم، تکلیفم فهمیدیم، حالا چیکار کنیم؟
خیلی جالبه، شیطون در هر گامی میخواد ما را زمین بزنه، تا اون تکلیفی که به گردنمونه را انجام ندیم.
یه وقتایی ماها خوبم انتخاب میکنیم تکلیفمونم میفهمیم اما وقتی میایم تو میدون، از چند تا کار کمش و انجام میدیم!
یا یه کارو نصف و نیمه انجام میدیم.
یا به تهش که میرسه کامل کاملش نمیکنیم. فقط از سر اینکه کارو انجام داده باشیم جلو میریم.
تفاوت ما و شهدا همینه که اونها یک کارو که بهشون می سپردن خیلی جدی و کامل تا تهش انجام میدادن. شل بودن و سردستی کار کردن توکار شهدا نبوده.
پرده یازدهم:
تو جنگ خیلی شرایط سخت بود، ولی میبینی همین جوونا با دست خالی همهی موانع ویکی یکی از سرراه برمی داشتن. بعد ما تو جنگ نرم کم میاریم.
چرا چون اون روحیهی مبارز شهدا را نداریم.
حالا این نشأت گرفته از چیه؟ آقا خودشون میگن کسی روحیهی مقاومت و ایستادگی داره که تقوای بیشتری داشته باشه. ما تو کارها و هدف هامون دچار یاس و تردید و خستگی میشیم، ولی شهدا با تقوایی که داشتن، تو هیچ مرحلهای کم نمیاوردن